جدول جو
جدول جو

معنی صافی گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

صافی گردیدن
(خَ لَ اُ دَ)
صافی گشتن. پاکیزه شدن:
سخن چون زرّ پخته بی خیانت گردد و صافی
چو او را خاطر دانا ز اندیشه بپالاید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ کَ دَ)
پاکیزه شدن. روشن شدن. تزهلق
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ بَ کَ دَ)
تهی شدن از چیزی. تعرّی. (منتهی الارب).
- خالی گردیدن سرای یا خانه، بدون ساکن شدن آن.
- خالی گردیدن مجلس، خلوت شدن آن. بدون بیگانه و اغیار شدن آن
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ دَ)
خشنود شدن. خرسند گردیدن. قانع شدن. تن در دادن. رجوع به راضی گشتن و راضی شدن شود
لغت نامه دهخدا